....
داستان
ارسال شده در شنبه 5 / 11 / 1389برچسب:داستان-دکتر مکبسی, - 2

 

دکتر مکبسی از آن دست استادان دانشگاه در UCIL کالیفرنیا بود که هیچ دانشجویی نمی توانست سر امتحانش تقلب کند یا اینکه سر او کلاه بگذارد.یک روز 4دانشجو برای خوشگذرانی راهی یکی از تفریگاههای جنگلی در صد و پنجاه کیلومتری کالیفرنیا شدند.دانشجویان که می دانستند استادشان از سفر آنها خبر دارد قصد داشتند ضمن خوشگذرانی خود را برای امتحان روز 2شنبه آماده کنند اما در تعطیلات آخر هفته آنقدر به 4دانشجو خوش گذشت که نتوانستند درس بخوانند به همین خاطر یک روز دیرتر برگشتند و سپس 3روز حسابی درس خواندند و نقشه ای کشیدند تا دکتر از آنها دوباره امتحان بگیرد روز 4شنبه آنها به سراغ دکتر رفتند و گفتند: استاد ما حسابی درس خوانده بودیم اما در راه برگشت لاستیک ما شینمان پنچر شد و چون زاپاس هم پنچر بود 3روز منتظر ماندیم تا ماشینی از راه رسید و کمکمان و پنچری لاستیک را گرفتیم و حالا هم اینجا هستیم آیا شما به ما فرصت تجدید امتحان را می دهید؟ دکتر مکبسی فکری کرد و تقاضای آنها را پذیرفت سپس هر کدام را داخل یک اتاق نشاند و برگه های امتحان را جلویشان گذاشت روی برگه ها فقط یک سوال نوشته شده بود: کدام لاستیک ماشینتان پنچر شده بود ؟!!!

نويسنده مروارید